جملات زیبا
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانی ات...
درباره وبلاگ


من نه عاشق بودم، و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من خودم بودم و یک حس غریب، که به صد عشق و هوس می ارزید، من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت، گر چه در حسرت گندم پوسید، من خودم بودم و هر پنجره ای، که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود، وخدا می داند، سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود، من نه عاشق بودم، و نه دلداده گیسوی بلند، و نه آلوده به افکار پلید، ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•’ ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ ,•’``’•,•’``’•,. ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•......’ …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•’ ,•’``’•,•’``’•,. ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•......’ …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,•’` …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•’ ,•’``’•,•’``’•, ’•,`’•,*,•’`,•’ ,•’``’•,•’``’•,. ’•,`’•,*,•’`,•’ .....`’•,,•......’ …...…,•’``’•,•’``’•, …...…’•,`’•,*,•’`,•’ ...……....`’•,,•’` …..............…,•’``’•,•’``’•, ...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’ ..............……....`’•,,• من به دنبال نگاهی بودم، که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید...
آخرین مطالب
نويسندگان
جمعه 18 / 1برچسب:, :: 8:49 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

برای ورود به گروه تلگرام متقاضیان دکترای علوم تربیتی  لطفا ایمیل بزنید

rezaei.tahere@gmail.com

چهار شنبه 13 / 11برچسب:, :: 8:24 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

یا رب ، دعای خسته دلان مستجاب کن ...

سه شنبه 22 / 2برچسب:, :: 5:36 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم

که جهان را بی جهت

یک جور عجیبی جدی گرفته ایم ....

دو شنبه 7 / 2برچسب:, :: 9:43 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

خطی کشید روی تمام سوال ها

تعریف ها معادله ها احتمال ها


خطی کشید روی تساوی عقل و عشق

خطی دگر به قائده ها و مثال ها


خطی دگر کشید به قانون خویشتن

قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها


از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید

خطی به روی دفتر خط ها و خال ها


خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد

با عشق ممکن است تمام محال ها

شاعر ؟؟؟؟؟

 

یک شنبه 23 / 1برچسب:, :: 7:39 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

تقدیم به همه ی اونایی که یه عمر خودشونو با ضرب المثلها فریب دادند:
بُزک ببین اومد بهار
کو کمبوزه؟ کجاس خیار؟
نمُردی منتظر شدی
همش تو بودی سر کار
صبر کردی و حلوا نشد
غوره هارو میخوای چیکار؟
چرا آخه نمی بینی
سرهای بی گناه رو دار؟
زمونه ی بدی شده
دس روی این دلم نذار
این همه پونه کاشتیمو
آخرشم شد سال مار
بزک بمیری بهتره
کاش که دیگه نیاد بهار....


یک شنبه 23 / 1برچسب:, :: 7:32 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

روزگارم این است :
دلخوشم با غزلی
تکه نانی ، آبی
جمله ی کوتاهی
یا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی
حبه قندی ، چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی...


 

دو شنبه 17 / 1برچسب:, :: 5:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

تلنگر کوچکی است باران

وقتی فراموش می کنیم که آسمان کجاست ...

دو شنبه 17 / 1برچسب:, :: 5:51 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا
هر عید شروع قصه ایست ؛
قصه ات بی غصه باد ...


چهار شنبه 9 / 11برچسب:, :: 7:25 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛

زمان است !

هنگامیکه برای یک نفر وقت میگذاری ،

قسمتی از زندگیت را به او میدهی

که دیگر باز پس نمیگیری !

پنج شنبه 21 / 9برچسب:, :: 11:2 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

چرا بعضی از افراد از دیگران موفق ترند؟

 

آیا تا به حال با خود فکر کرده اید که چرا بعضی افراد موفق تر از دیگرانند؟ چه پارامترهایی در شخصیت آنها وجود دارد که باعث موفقیت آنها می شود؟

همه ما با اصطلاح ضریب هوشی یا IQ آشنایی داریم و یا حداقل اسم آن را شنیده ایم.

اما سالهاست دانشمندان پی برده اند که ضریب هوشی یا IQ به تنهایی موفقیت افراد را تضمین نمی کند. به همین خاطر پارامتر دیگری با نام هوش هیجانی یا EQتعریف شد.

هوش هیجانی یا EQ

هوش هیجانی  یا هوش عاطفی یا هوش احساسی یا که ضریب آن با EQ نشان داده می شود شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌های خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد سه مؤلفهٔ هیجان‌ها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق می‌کند. (مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری)

پیشینه و تعریف هوش هیجانی

ارسطو میگوید:"عصبانی شدن آسان است – همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!"

دانیل گلمن معتقد است، هوش عاطفی بالا تبیین می‌کند که چرا افرادی با ضریب هوشی (IQ) متوسط موفق تر از کسانی هستند که نمره‌های IQ بسیار بالا تری دارند.  

ضریب هوشی(IQ)  نمی تواند بخوبی از عهده توضیح سرنوشت متفاوت افرادی بر آید که فرصت ها، شرایط تحصیلی و چشم اندازهای مشابهی دارند.

وقتی نود و پنج دانشجوی دانشگاه هاروارد در دهه ۱۹۴۰ را - یعنی دورانی که دانشجویان دانشگاه های شرق آمریکا را افرادی با هوش متنوع تر از امروز تشکیل می دادند - تا سنین میانسالی مورد بررسی قرار دادند، چنین دیدند که افرادی که بالاترین نمره های تحصیلی را داشتند از نظر میزان حقوق دریافتی، بهره وری و موفقیت شغلی از همدوره ایهای ضعیف تر خود موفق تر نبودند. آنان حتی از نظر میزان رضایت از زندگی شخصی یا رضایت از روابط دوستانه، خانوادگی و عشقی نیز وضعیتی برتر نداشتند.  

با ظهور عصر اطلاعات و ارتقاء ارزش مندی ارتباطات انسانی و هم چنین بروز موقعیت‌های استراتژیک سازمانی، نظریه هوش عاطفی رشد چشم گیری یافته و از مباحث پرطرفدار سازمانی شده‌است.

هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گسترده‌ای از مهارت‌ها و خصوصیات فردی را در برگرفته و معمولاً به آن دسته مهارت‌های درون فردی و بین فردی اطلاق می‌گردد که فراتر از حوزه مشخصی از دانش‌های پیشین، چون هوش ذاتی و مهارت‌های فنی یا حرفه‌ای است.

هوش هیجانی از آخرین مباحث متخصصین در خصوص درک تمایز بین منطق و هیجان بوده و برخلاف مباحث اولیه در این جا، فکر و هیجان به عنوان موضوعاتی برای سازگاری و هوش مندی تلقی شده است. به علاوه، شبیه سایر مباحث مطرح درخصوص ماهیت انسان، هوش هیجانی نیز دستخوش دو نوع بحث و گفتگوی علمی و عوام پسند گردیده‌است.

اصطلاح هوش عاطفی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط دو روان شناس به نام‌های جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد. آنان اظهار داشتند، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، می‌توانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند تفکر و اقدامات شخصی استفاده کنند.

دانیل گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده کتاب "کار کردن به وسیله هوش هیجانی" اولین کسی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی دانست که عمیقاً تمامی توانایی‌های فردی را تحت الشعاع قرار می‌دهد.


مغز هیجانی

برای درک تسلط مقتدرانه هیجان ها بر ذهن خردورز - و اینکه چرا احساسات و منطق تا این حد با هم در می افتند - نحوه تکامل مغز را بررسی می کنیم.

اندازه مغز انسان که از حدود ۱۳۵۰ گرم یاخته عصبی و مایع سلولی تشکیل می شود، تقریبا سه برابر مغز بستگان نزدیک او در زنجیره تکامل، یعنی نخستین های غیر انسان است. در طول میلون ها سال تکامل، مغز از پایین به سمت بالا تکامل یافته و مراکز بالاتر آن از بسط و تفصیل قسمت های پایین تر و کهن تر به وجود آمده اند.(رشد مغز در جنین انسان تقریبا همین مسیر تکاملی را طی می کند)

ابتدایی ترین بخش مغز در تمام گونه ای عصبی شان، سیستمی حداقلی نیست، ساقه مغز است که قسمت فوقانی نخاع شوکی را احاطه کرده است. این ریشه مغز، اعمال حیاتی ابتدایی مانند تنفس و سوخت و ساز اندام های دیگر بدن را تنظیم می کند و کنترل واکنش ها و حرکات قالبی را بر عهده دارد.


نمی توان گفت که این مغز ابتدایی، فکر می کند یاقدرت یادگیری دارد، بلکه بیشتر مجموعه ای از تنظیم کنندهای از قبل برنامه ریزی شده است که بدن را آن گونه که باید به حرکت وا می دارد و به گونه ای واکنش نشان می دهد که ادامه حیات را ممکن سازد.

در عصر خزندگان این مغز حاکمیت داشت.ماری را مجسم کنید که به نشانه تهدید به حمله فش فش می کند. از ابتدایی ترین ساختار های مغز، یعنی ساقه مغز، مراکز هیجانی سر بر آوردند.میلون ها سال بعد در طول دوران تکامل، از این قسمت های هیجانی، مغز متفکر یا قشر تازه مخ پدید آمد، یعنی پوسته بزرگی که متشکل از بافت هایی در هم پیچیده که لایه های فوقانی مغز را تشکیل می دهند.

این واقعیت که مغز متفکر از مغز هیجانی به وجود آمده است، رابطه میان فکر و احساسات را آشکار تر می سازد، به این صورت که خیلی پیش از آنکه مغز منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است.

تکامل مراکز قدیمی هیجانی از قطعه بویای شروع شد و این مراکز در نهایت به قدری بزرگ شدند که قسمت فوقانی ساقه مغر را احاطه کردند. در مراحل اولیه، مرکز بویایی از لایه های عصبی باریکی تشکیل کی شد که برای تجزیه و تحلیل بو به کار برده می شدند.

یک لایه از این یاخته ها، آنچه را که فرد بوییده بود می گرفت و به دسته های مختلف طبقه بندی می کرد. خوردنی یا سمی، جفت جنسی، دشمن یا طعمه. لایه دوم یاخته ها از طریق سیستم عصبی، پیام های بازتابی را ارسال می کرد تا به بدن دستور لازم را بدهد:گاز گرفتن، از دهان بیرون ریختن، نزدیک شدن، گریختن، تعقیب کردن و شکار.

با پدید آمدن اولین پستانداران، لایه های جدید و اصلی مغز هیجانی به وجود آمدند، این لایه ها که ساقه مغز را در بر گرفته اند به نانی حلقوی شباهت دارند که ته آن را گاز زده باشند، یعنی جایی که ساقه مغز میان آن قرار گرفته است. از انجا که این قسمت مغز به دور ساقه مغز حلقه زده و آن را در میان گرفته است، به آن دستگاه لیمبیک (دستگاه کناری) می گویند که ریشه لغوی آن "Limbus" به معنای حلقه است. این محدوده عصبی جدید، هیجان های مناسب را به مجموعه مغز اضافه کرد.در مواقعی که اسیر اشتیاق یا غضب، یا سراپا غرق عشق یا ترس و وحشت می شویم، در واقع دستگاه لیمبیک است که مارا در چنگال خود دارد.


کاربردهای هوش هیجانی در زندگی

هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، جایگاهی بسیار مهم پیدا کرده است. بویژه برای کودکان که کمک های بسیاری میکند. هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا در موقعیت های تهدید کننده و خطرناک، عکس العمل مناسب تری برای نجات خود انجام دهند.


همچنین با کمک هوش هیجانی می توانند به ریشه های غم و شادی در خود پی ببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک می کند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری در خود را تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به خصوص به کودکان ما کمک می کند تا یادگیری بهتری داشته باشند و خوشحال تر و سالم تر و موفق تر از دیگران باشند.

همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترلشان دارند. یافته های جدید نشان می دهد عملکرد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند در مقایسه کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، ضعیف تر است.

چگونگی آموزش در کودکی

والدین باید بیشتر از هر چیز به فکر داشتن اطلاعات درباره احساسات و هیجانات باشند. باید محیطی را ایجاد کرد که همه به بیان احساسات خود بپردازند. از بچه خواسته شود احساسات خود را نقاشی کند و یا به زبان بیاورد. احساس امنیت و فضای حمایتی نیز به این روند کمک خواهد کرد.


عوامل مؤثر در هوش هیجانی

سالووی توصیف مبنایی خود را از هوش هیجانی، بر اساس نطریات گاردنر درباره استعداد های فردی قرار می دهد و این توانایی ها را به پنج حیطه اصلی گسترش می دهد.

شناخت عواطف شخصی: خود آگاهی- تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می کند-سنگ بنای هوش هیجانی است .

توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادراک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را به سردرگمی دچار می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره احساسات واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلی که بر می گزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.

به کار بردن درست هیجان ها :قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی ای است که بر حس خود آگاهی متکی می باشد.که شامل ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب ها، افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول-و پیامد های شکست در این مهارت عاطفی، است. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، دایما با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند، با سرعت بسیار بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارنند.

برانگیختن خود : برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود، و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجان ها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست یابید.خویشتن داری عاطفی- به تاخیر انداختن کامرواسازی و فرونشاندن تکانش ها -زیر بنای تحقق هر پیشرفتی است.توانایی دستیابی به مرحله غرقه شدن در کار، انجام هر نوع فعالیت چشم گیر را میسر می گرداند.افراد داری این مهارت، در هر کاری که بر عهده می گیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود .

شناخت عواطف دیگران: همدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است اساس "مهارت ارتباط با مردم" است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیاز ها یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان می دهند.این توانایی آنان را در حرفه هایی که مستلزم مراقبت از دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفق تر می سازد.

حفظ ارتباط ها :بخش عمده ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعی و مهارت های خاص لازمه آن. اینها توانایی هایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثر بخشی بین فردی را تقویت می کنند. افرادی که در این مهارت ها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز می گردد بخوبی عمل می کنند، آنان ستاره های اجتماعی هستند.

البته افراد از نظر توانایی های خود در هر یک از این حیطه ها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما مثلا در کنار آمدن با اضطراب های خود کاملا موفق باشیم، اما در تسکین دادن نا آرامی های دیگران چندان کار آمد نباشیم.بدون شک، زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصب است اما مغز به طرز چشم گیری شکل پذیر است و همواره در حال یادگیری است.سستی افراد را در مهارت های عاطفی می توان جبران کرد: هرکدام از این حیطه ها تا حد زیادی نشانگر مجموعه ای از عادات و واکنش هاست که با تلاش صحیح، می توان آنها را بهبود بخشید.

 
آزمون هوش هیجانی برای شما

آزمون هوش هیجانی با طرح این سوال که «چرا بعضی مردم نسبت به بعضی دیگر در زندگی موفق‎ترند» آغاز گردید. با کمک این آزمون افراد می توانند قدرت هوش هیجانی خود را بسنجند.

استراتژی ساخت آزمون شامل چهار مرحله اصلی است:

1-                  طبقه‎بندی متغیرهای مختلف و تشخیص این که این متغیرها، تحت چه واژههای کلیدی قرار می‎گیرند؛ جهت تعیین عملکرد موثر و موفق و همچنین سلامت هیجانی مثبت بدست آمده است.

2-                 

چهار شنبه 13 / 9برچسب:, :: 12:55 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟ ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!

چهار شنبه 13 / 9برچسب:, :: 12:45 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

کـوچـﮧهآ رآ بلد شـدم!!!
رنگـهآے چرآغِ رآهنـ ـمآ!
دیگر در رآه هیـچ مـدرِسـﮧ اے گـم نمـے شـوم
امّآ گـآهـے مـیآטּ آدم هآ گـم مـے شـوم
آدم هـآ رآ بـلد نیسـتم...

 

دو شنبه 27 / 8برچسب:, :: 9:8 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود

ولی افسوس که به جای افکارش

زخمهای تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند .

 

سه شنبه 21 / 8برچسب:, :: 5:24 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

لَا یُکلَِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَئهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا


خدا ،هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمی ‏کند؛ خداوند بزودى

بعد از سختیها آسانى قرارمی ‏دهد!    طلاق/ 7

شنبه 30 / 6برچسب:, :: 6:49 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

 

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

 

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

 

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می‌کند


 

 

 

چهار شنبه 27 / 6برچسب:, :: 7:38 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

   دل نازنینش برای خاکستر ریزها هم تنگ می شد؛ چند روز که نیامد، خودش رفت عیادتش...

 

 

        در روزگاری که فرزند دختر داشتن ننگ بود، تمام قامت در حضورش می ایستاد و خطابش می کرد: مادرِ پدرش...

 

       به خدا گفته بود هنگام حساب امّتم، فقط من و تو باشیم؛ مبادا آبرویش برود، البت خدا هم سنگ تمام گذاشته بودها! گفته بود: "فقط خودم، تا آبرویش حتی نزد پدرِ امت هم نرود" 
 

 

   لحظات آخر بود، بر او سخت آمد، مَلَک مامور عرض کرد این ساده ترین است؛ باز به یاد امت افتاد، گفت تا می توانی بر من سخت بگیر و از سختی کار امتم کم کن...

 

 

     آنقدر برای امتش حرص خورد، که صدای خدا را هم در آورد: "لَعَلّکَ باخِعٌ نَفسَکَ علی ءاثارِهم...

 

 

 رَحمَة للعالَمین است دیگر...

 

شنبه 23 / 6برچسب:, :: 8:49 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

صدای ناز می آید،
صدای کودک پرواز می آید،
صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.
…معلم در کلاس در س حاضر شد ،
یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد برپا ،
همه برپا ،
چه برپایی شد آن برپا،
معلم نشئتی دارد ،
معلم علم را در قلب می کارد،
معلم گفته ها دارد،
یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها برجا .

معلم گفت فرزندم بفرما،
جان من ، بنشین ،
چه درسی ؟ فارسی داریم؟
کتاب فارسی بردار، آب و آب را دیگر نمی خوانیم ،
بزن یک صفحه از این زندگانی را.
ورق ها یک به یک رو شد.
معلم گفت فرزندم ببین بابا،
بخوان بابا،
بدان بابا،
عزیزم این یکی بابا، پسر جان آن یکی بابا، همه صفحه پر از بابا
ندارد فرق این بابا و آن بابا ،
بگو آب و بگو بابا ، بگو نان بگو بابا
اگر بخشش کنی با میشود با ، با
اگر نصفش کنی با می شود با ، با
تمام بچه ها ساکت ،
نفس ها ، حبس در سینه ،
به قلبی همچو آئینه .
یکی از بچه های کوچه بن بست ،
که میزش جای آخر هست و همچون نی فقط نا داشت ،
به قلبش یک معما داشت ،
سئوال از درس بابا داشت.
نگاهش سوخته از درد ،
لبانش زرد ،
ندارد گوئیا هم درد
، فقط نا داشت.

به انگشت اشاره او سئوال از درس بابا داشت ،
سئوال از درس بابای زمان دارد
تو گوئی درس های بر زبان دارد
صدای کودک اندیشه می آید،
صدای بیستون ،
فرهاد ، یا شیرین ،
صدای تیشه می آید ،
صدای شیرها ، از بیشه می آید .

معلم گفت فرزندم سئوالت چیست ؟؟
بگفتا آن پسر : آقا اجازه ،
اینکی بابا و آن بابا ، یکی هستند ؟؟

معلم گفت آری جان من ، بابا همان بابا ست .
پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد .

معلم گفت : فرزندم بیا اینجا چرا اشکت روان گشته ؟
پسر با بغض گفت : این درس را دیگر نمی خوانم .

معلم گفت : فرزندم چرا جانم مگر این درس سنگین است ؟
پسر با گریه گفت این درس رنگین است دوتا بابا ،
یکی بابا ،
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟

چرا بابای من نالان و غمگین است ولی بابای آرش شاد و خوش حال است ؟؟؟
تو میگوی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟
چرا بابای آرش میوه از بازار میگیرد ؟؟؟
چرا فرزند خود را سخت در آغوش میگیرد ؟؟؟
ولی بابای من هر دم ذغال از کار میگیرد؟؟؟
چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟؟؟
چرا بابای آرش صورتش قرمز ، ولی بابای من تار است ؟؟؟
چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست میدارد ؟؟؟
ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر، به زور و ظلم می کارد ؟؟؟
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟
چرا بابا مرا یکدم نمی بوسد ؟؟؟
چرا بابای من هر روز میپوسد ؟؟؟
چرا در خانه آرش گل و زیتون فراوان است ، ولی در خانه ما اشک و خون دل به جریانست ؟؟؟
تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند ؟؟؟
چرا بابای من با زندگی قهر است ؟؟؟

معلم صورتش زرد و لبانش خشک گردیدند ،
بروی گونه اش اشکی ز دل برخواست ،
چو گهر روی دفتر ریخت ،
معلم روی دفتر عشق را می ریخت ،
و یک بابا ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش .
بگفتا دانش آموزان بس است دیگر ، یکی بابا در این درس است و آن بابا دیگر نیست
پاکن را بگیرید ای عزیزانم
یکی پاک کردند و معلم گفت :
جای آن یکی بابا
خدا را در ورق بنویس
و خواند آن روز
خدا بابا
تمام بچه ها گفتند :
خدا بابا

شنبه 16 / 6برچسب:, :: 7:17 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

چیز هایی که از دست داده ای را به حساب نیاور

چون گذشته هرگز برنمیگردد

اما گاهی اوقات ، آینده میتواند چیزهایی که از دست داده ای را برگرداند

به آن فکر کن . . .

شنبه 16 / 6برچسب:, :: 7:14 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

اگر شما یک سیب بد طعم را خورده باشید

میتوانید طعم یک سیب خوب را درک کنید

پس ، از تلخی های زندگی درس بگیرید تا بتوانید آن را درک کنید

شنبه 16 / 6برچسب:, :: 7:12 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

خطای دید بسیار جالب ! (عکس)

شنبه 16 / 6برچسب:, :: 7:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

در مسابقه بین شیر و گوزن ، بسیاری از گوزن ها برنده میشوند

چون شیر برای غذا میدود و آهو برای زندگی

پس

" هدف مهم تر از نیاز است "

شنبه 16 / 6برچسب:, :: 7:9 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند

رودخانه ها آب خود را مصرف نمیکنند

درختان میوه خود را نمی خورند

خورشید گرمای خود را استفاده نمیکند

ماه ، در ماه عسل شرکت نمیکند

گل ، عطرش را برای خود گسترش نمیدهد

نتیجه :

زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .

شنبه 16 / 6برچسب:, :: 7:8 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا


سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟

اولین بار وقتی به دنیات میاره

دومین بار وقتی عاشقت میکنه

سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس

جمعه 15 / 6برچسب:, :: 9:25 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

اگر  روزی خدا به من فرزندی دهد ترجیح می دهم ، به جای هر اسباب‌بازی دیگر بادکنک برایش بخرم .                                                   
         بازی با
بادکنک چیزهای زیادی به بچه یاد می د‌هد :
         به او یاد می‌دهد که باید بزرگ باشد اما سبک ، تا بتواند رشد کند و بالاتر برود .
         به او یاد می‌دهد که چیزهای دوست داشتنی اش ممکن است توی یک لحظه ، بدون دلیل و بدون هیچ مقصری از بین بروند ، بنابرین نباید به آنها زیاد وابسته و دلبسته بشود .
         و بالاخره  مهمتر از همه به او یاد می‌دهد که وقتی به چیزی علاقه و دلبستگی دارد نباید زیاد به او نزدیک و آن را تحت فشار قرا دهد زیرا این امکان وجود دارد که آن چیز روزی نابود شده و آن را برای همیشه از دست بدهد .

جمعه 1 / 6برچسب:, :: 8:49 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟

تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟

تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟


تو آیا هیچ می‌دانی،
اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟
نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!

ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله می‌سازی؟


نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!

تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟


نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی...

 

 

جمعه 1 / 6برچسب:, :: 8:46 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

وقتی تو نیستی غزلم گل نمی کند


اصلا سکوت کرده تغزل نمی کند


یک لحظه را بدون غزال نگاه تو


این طبع شاعرانه تحمل نمی کند

شنبه 19 / 5برچسب:, :: 10:46 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

 

گیله مرد میگفت :

اگر ب  " بخاطر خدا "  از عبادت برداشته شود ؛

از عبادت چیزی جز عادت نمی ماند ...

نیت هایمان را خالص کنیم ...

 

 

شنبه 19 / 5برچسب:, :: 10:22 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

خدایا در این شبهای قدر قدم هایی را که برایم بر می داری بر من آشکار کن


تا در هایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم


و در هایی را که به رویم میبندی به اصرار نگشایم . . .

شنبه 19 / 5برچسب:, :: 10:14 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

مرا يادكن آن دم كه خدا راتلاوت ميكني

         شايدبه صداقت تو، من نيزاجابت شوم.

چهار شنبه 2 / 5برچسب:, :: 10:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

 

ماه رمضان بر تو دوست خوبم مبارک

برایم دعا کنید ....

 

پنج شنبه 13 / 4برچسب:, :: 7:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

وقتی خدا دست به قلم می شود ...

 

 

چهار شنبه 12 / 4برچسب:, :: 5:49 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

وهیچ کس نفهمید

که حتی خدا هم تنهاییش را فریاد میزند ؟!!!

 

قل هو الله احد

جمعه 7 / 4برچسب:, :: 6:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

سه شنبه 4 / 4برچسب:, :: 5:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

می گویند : شاد بنویس ...

     نوشته هایت درد دارند!

         و من یاد ِ مردی می افتم ،

              که با کمانچه اش ،

                  گوشه ی خیابان شاد میزد...

                       اما با چشمهای ِ خیس ... !!

یک شنبه 26 / 3برچسب:, :: 7:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت :
می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟
"این است که تو حرفی نمیرنی و همه حرف تو را می فهمند"!
چارلی هم با خنده می گوید :
... تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟
"این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمی فهمد"!

یک شنبه 26 / 3برچسب:, :: 7:53 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

من اگر پيامبر بودم، رسالتم شادمانى بود
بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن كودكان...
نه از جهنمى مى ترساندم
و نه به بهشتى وعده ميدادم...
تنهامى آموختم انديشيدن را و "انسان" بودن را...

)                                                           
چارلي چاپلين)

دو شنبه 13 / 3برچسب:, :: 6:4 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

یاد سهراب بخیر

گفته بودی قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

قایقت جا دارد ؟

من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم ...

جمعه 30 / 1برچسب:, :: 10:24 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

 

بچه اند ...
اما می دانند ...
برای خواستن ...
چقدر بهترست جیغ کشید ...
و ما آدمهای بزرگ امروز ...
از بچه هم کمتریم...!!!

 

جمعه 30 / 1برچسب:, :: 10:20 قبل از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

عازم یک سفرم

سفری دور به جایی نزدیک

سفری از خود من تا به خودم

مدتی هست نگاهم به تماشای خداست

چهار شنبه 28 / 1برچسب:, :: 7:34 بعد از ظهر ::  نويسنده : شکیبا

ایمان دارم که قشنگترین عشق، نگاه مهربان خداوند به بندگانش است، پس من تو را به همان نگاه می سپارم و می دانم تا وقتی که پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنیا خنده دار است ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 69
بازدید هفته : 75
بازدید ماه : 1215
بازدید کل : 29697
تعداد مطالب : 197
تعداد نظرات : 139
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


.

تعبیر خواب آنلاین